مقدمه
در دورهی باستان، یونانیان فلسفهی کیهانی خود را به سمت و سوی انسان تغییر دادند. انسان میبایست بهتر شناخته میشد تا برای مشکلاتش راهحلی پیدا شود. در دورهی رنسانس که بعد از مسیحیت آغاز شد، انسان خود را مظهر همه چیز میدانست. در عصر روشنگری، که باورهای غلط و تاریک تغییر کرد، انسان اندیشیدن را به عنوان یکی از عناصر وجودی خویش برگزید و تعریفی از «من» ارائه داد. ولی در دورهی حاضر، سوال اساسی این است که چگونه میتوان این فردیت را تعریف کرد؟ با تأثیری که صنعت و تکنولوژی بر مفهوم فردیت در دوران مدرن گذاشته است، امروز نیز، میبایست به سمت تعریف جدیدی از فرد رفت و مفهوم فردیت را بازشناخت.
تراژدی مدرن گونهای از تئاتر است که همانند تراژدی کلاسیک، تأثیرگذار عمل میکند. انسان مدرن خود را بر روی صحنه میبیند و باز تزکیهی روح در او رخ میدهد. به نظر میرسد تراژدی در هیچ دورهای نمرده است. در عصر کنونی نیز، فرد مدرن، برای تحمل زندگی سخت و دشوارش، رو به تراژدی آورد و درامنویس هم بعد از شناخت و درک موقعیت فرد مدرن، او را به صحنه آورد تا فرد، دولت و جامعه با معضلات انسان امروز به صورت تراژیک آشنا شود. ویژگیهای تراژدی مدرن برگرفته از علوم اجتماعی و روانشناسی است. طبقهی اجتماعی، جنس و جنسیت و ساختار درام برای بهتر شدن وضع انسان مدرن به کمک تئاتر آمدهاند. به نظر میرسد تراژدی مدرن یا بهتر بگوییم تئاتر، مجبور است همهی عناصر مدرن در زندگی را به خدمت بگیرد، تا در کنار جامعهشناسی و فلسفه به بهتر شدن زندگی مدرن کمک کند.
جامعه شناسی، و علوم اجتماعی به معنای وسیع کلام بازتاب دهنده تجدد هستند.و به نظر میرسد که تئاتر به عنوان پدیدهای که برای انسان شهرنشین و متجدد شکل گرفته است باید از الگوهای علوم اجتماعی و جامعه شناسی بطور مشخص و کاربردی استفاده کند.سازماندهی این علوم در کنار یکدیگر مشخصههای تجدد را شکل میدهد که این باعث ریشه دارتر شدن و عامتر شدن محتوا و ماهیت زندگی انسان متجدد میشود.مدرن نوعی انضباط پس از بینظمی سنت است،برای ماندن در این نظم می بایست به سمت دانش عقلانی روی آورد که این بدون هم اندیشی ممکن نیست.
در فصل اول درباره کلیات پژوهش ،بیان مسأله و فرضیات صحبت شده است.در فصل دوم فرد کهن را در یونان و روم و بازتاب آن دراشعار، حماسه ها وتراژدی ها خواهیم پرداخت.بعدتر فردیت را در دوره رنسانس و قرن نوزدهم بررسی خواهیم کرد.در این فصل ما به نگاهی تحلیلی و توصیفی به فرد کهن خواهیم داشت و در عصر رنسانس در چهار بخش فردگرایی،انسانگرایی،عقلگرایی و سکولاریسم نگاهی خواهیم انداخت و در عصر مدرن با دوره روشنگری و رمانتیسم آغاز میکنیم. و در ادامه به فردیت در آغاز قرن نوزدهم و تغییرات آن که با، پا به عرصه گذاشتن علوم جدید خواهیم پرداخت.
در فصل سوم تراژدی مدرن را از منظر نفی و تجلی فردیت بررسی میکنیم که با اندیشه ،شخصیت و درام نویسان عصر مدرن آشنا خواهیم شد که چگونه یاقته های جدید وارد درام میشوند تا مخاطب تئاتر خود را به عنوان یک «من» در صحنه تئاتر ببیند.و دورههای مختلف روشنگری و رمانتیسم وجنبش آوانگاردیسم این نظریه را چگونه دنبال کردند.
در فصل چهارم نیز نمونه های مورد مطالعه پژوهش ویستک و هداگابلر از سه منظر شخصیت ،اندیشه و درام نویسانشان مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.تا استحاله و دگرگونی در «ویستک» شکل بگیرد و عنصر ناهمخوان سنت در «هدا گابلر» پذیرفتنی نباشد.تا فردیتی شکل بگیرد که همانند دوران کهن خویش نباشد.
در این رساله کوشیدهایم به این سوالات پاسخ دهیم:
1-آیا بحث اصلی تراژدی مدرن اضمحلال فردیت است؟
2-آیا مدرنیته در تراژدی مدرن موجد فردیت است یا نفی کننده آن؟
3-ویتسک و هدا گابلر به عنوان شخصیت تراژدی مدرن فردیت را چگونه تعریف میکنند؟
4-طبقه،جنس و جنسیت و ساختار تراژدی مدرن در فردیت شخصیت درام چه تأثیری می گذارند؟
و فرضیه این پژوهش به این صورت مطرح است که شخصیت تراژدی مدرن مانند تراژدی کلاسیک دچار تقدیرگرایی نیست و او باید خود با مشکل مواجه شود.
ویتسک به عنوان اولین تراژدی مدرن و ایبسن به عنوان پدر درام مدرن، فرد را در مأمنی به نام تراژدی صیقل میدهند تا مفهوم جدید فردیت در کنار دیگر علوم جدید بر صحنهی تئاتر پدیدار گردد و انسان ناآشنا با مفاهیم مدرن، خود را در محیطی بازیابد تا دریابد که نظریات جدید چگونه او را در بر گرفتهاند.و او دیگر بدون در نظر گرفتن اینکه بر اطراف «من» چه میگذرد نمیتواند به زندگی در نظم ادامه دهد.دو نمونه مطالعاتی که در رساله مورد تحلیل قرار میگیرد بر این اساس انتخاب شده تا جوابی به سوالات تحقیق داده شود.
در این رساله سعی بر آن است که درامنویس ایرانی از طریق آشنایی با سیر فرد در دورههای مختلف، انسان امروز را با همهی جوانب و اتفاقاتی که او را احاطه کرده است، خلق کند. انسانی که ویژگیهای زندگی این دوران را با خود یدک میکشد. رنج و سختی زندگی امروز را به عنوان سرنوشت و تقدیر نمیپذیرد و به جنگ با تقدیر به پا میخیزد و هر چیز را که مانع اندیشهاش میشود کنار میگذارد.
در تحقیق و نگارش این رساله، نبود کتب ترجمه شدهی جدید و در دسترس نبودن کتب تحلیلیای که از علوم دیگر به تئاتر نگریسته باشند، یکی از بزرگترین موانع پیش روی محقق بوده است. امید به این که در آیندهی نزدیک، شاخههای علمی به یکدیگر بیشتر نزدیک شوند تا موضوعات مختلف بهتر مورد تحلیل قرار گیرد.
در بخش عملی نمایشنامهای با عنوان «هیچ کس مثل تو مال این جا نیست.» در چهار پرده نوشته شده که پس از دو بار بازنویسی به نتیجهی نهایی رسیده است.سعی بر آن بوده تا با تحلیل نمونههای مورد مطالعاتی در پیشبرد درام از این یافتهها استفاده گردد
-. بیان مسأله
آغاز تئاتر با تراژدی است وابستگی انسان دیروز به دیدن و تجربه کردن اندوه انسان دیگر برروی صحنه کتمانناپذیر است هر چقدر اندوه وی سترگ باشد شخصیت ماناتر و محبوبتر است این گفته را ادیپ، آنتیگونه، آندورماک، هملت و مکبث ثابت کردهاند. انسانهایی که خلق شدهاند تا ما را با تلخی واقعیت آشنا کنند و تا امروز ما را ترک نکردهاند؛ گویی تاریخ نمایش را بدون اینها نمیتوان نوشت ازجمع شدن یونانیان در میدان آراگو تا به امروز در برادوی برای دیدن حمام خونی که ادیپ و هملت راه میاندازند نشان از درجه والای تراژدی بین مردم و هنرمندان است که هنوز میتوانند مخاطب خودرا مرعوب کرده و تزکیه روح را برای وی به ارمغان بیاورند. بعد از دوره حماسی که جنگ بر علیه دنیای بیرون بود تراژدی جنگ را به درون خانواده آورد اولین تراژدی مدرن در اروپاویتسک[1] اثرگئورگ بوشنر[2]است، شخصیتی ضعیف که هر انسانی در دنیای بیرون او را شکنجه میدهد ولی او تنها همسرش را میتواند شکنجه دهد با مطالعه ویتسک پارامترهای تراژدی مدرن را نظریه پردازان بازگو کردند.طبقه، جنس، جنسیت و ساختار. ارسطو تراژدی را مختص درباریان میدانست اما در تراژدی مدرن شخصیتها از طبقه کارگرانتخاب میشوند. حقوق برابر زنان درهداگابلر[3] و خانهی عروسک[4] ایبسن[5] مشهود است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه اینجا کلیک کنید
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 731
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0